(ادامه ی داستان ...)

مروارید:وای نکنه خود شو شو.....ما  و....ک ک

 (با اجازتون پریدم وسط حرفش ):نه اون قابل قیاس نیست  خیلی دوستش داری  بیشتر موجودات موقعی که نیاز بهش دارن یادش می افتن.

ـیعنی اون م..ماد...

(بااجازتون بازم پریدم وسط حرفش):نه مادر یک فرشتست .اون این فرشترو فرستاده که از ما مراقبت کنه.

ـپس اون باید.....آی فهمیدم فهمیدم فهمیدم .........خدایا چرا زودتر به فکرم نرسیدی؟؟......

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

۰